«فرصت دوباره» پنجمین مجموعه داستان گلی ترقی در سال جاری توسط انتشارات نیلوفر در تهران منتشر شده است.

بیم مبهم از زندگی، نفرت از جامعه‌ای که جایی برای شخصیت‌‌ها ندارد، تکاپوی عبث عمر، دست تقدیر و تصادف و کناره‌‌گیری برتری‌جویانه برخی از شخصیت‌های داستان که مردم عادی را حقیر می‌دانند به داستان‌های گلی ترقی جهت می‌دهند. در «فرصت دوباره» با ۹ داستان اتفاق تازه‌ای نمی‌افتد: یک فرصت ار دست رفته برای تجدید نظر در یک بینش اجتماعی مبتنی بر تحقیر گروهی از انسان‌ها.

انسان‌های غیر معمولی با گربه‌های قیمتی‌شان

«بانو خانم»، ناظم مدرسه در داستان «بانو خانم»، معلم ریاضیات در داستان «دزد محترم»، پرویز در داستان «پوران خیکی و آرزوهای بزرگش»، علیرضا در داستان «زندگی ساده» و «دلبر» در داستان «فرصت دوباره» آدم‌های فرودست و اغلب فرومایه‌ و گداصفت و نوکرمآبی‌اند که وارد دنیای راوی داستان و مادر و مادر بزرگ او با خانه و باغچه و حوض و بید مجنونش می‌شوند و حوادثی را رقم می‌زنند.

 خدمتکار و اربابش

خدمتکار در ادبیات معاصر ایران مضمون بسیار مهمی‌ست. «از روزگار رفته حکایتِ» ابراهیم گلستان، «نام شهرت، شماره شناسنامه»، «آغا سلطان کرمانشاهی»، و «دده قدم‌خیر» از مهشید امیر شاهی از داستان‌های ماندگاری‌اند که جایگاه خدمتکار در خانواده ایرانی را نشان می‌دهند.

تا پیش از اصلاحات ارضی، خدمتکار عضو غیر رسمی خانواده ایرانی بود. ارباب نسبت به او احساس وظیفه می‌کرد و او نیز نسبت به اربابش وفادار بود. به تدریج این روابط سنتی به هم ریخت، رابطه ارباب و خدمتکار دگرگون شد و بحران‌هایی را به لحاظ عاطفی به وجود آورد. در داستان‌های مهشید امیرشاهی و در داستان «از روزگار رفته حکایت» ابراهیم گلستان با ژرفای این بحران‌ها آشنا می‌شویم. خدمتکار در همه این آثار یک کنش انسانی دارد و شخصیت او به خوبی ساخته و پرداخته می‌شود.

 در «فرصت دوباره» نوشته گلی ترقی اما خدمتکار در حد یک کنیز یا برده فرومی‌کاهد و در خدمت بازتولید احساس برتری راوی داستان قرار می‌گیرد.

همه خدمتکاران در داستان‌های «فرصت دوباره» فرومایه، دزد، منفعل، یا پاچه‌ورمالیده و قدرنشناس‌اند. این نگرش در ژرفایش غیر ایرانی است. در خانواده ایرانی، کلفت و نوکر با کنیز در آن مفهومی که در نزد اعراب است، تفاوت دارد. تصویری که «فرصت دوباره» از خدمتکار به دست می‌دهد، ممکن است نمایانگر یک دگرگونی اجتماعی در ایران بعد از انقلاب باشد. نوکیسه‌هایی که به برکت رانت‌خواری در جمهوری اسلامی به نان و نوایی رسیده‌‌اند، در آرزوی کنیزکانی‌اند که به خدمت آن‌ها درآیند. اما جامعه دگرگون شده و مردم به حقوق شهروندی و مدنی‌شان آگاه شده‌اند.

در آخرین داستان این کتاب می‌خوانیم:

«از دایه‌های قدیمی که یک عمر در خانه آدم می‌ماندند، اثری نبود. سخت می‌شد دایه‌ای اصیل پیدا کرد و او را برای همیشه نگه داشت.»

«دایه» قدرنشناس این داستان، تنها زنی است که کنش و شخصیت دارد و می‌توان خشم او را درک کرد. او «دلبر» نام دارد و از حقوق شهروندی خود کاملاً آگاه است.

«فرصت دوباره» یک اثر عام‌پسند

بزرگ‌ترین مشکل «فرصت دوباره» این است که عام‌پسند است اما از عهده زیباشناسی آثار عام‌پسند برنمی‌آید. پس خواندن آن چنگی به دل نمی‌زند.

رمان‌های حسین‌قلی مستعان یا محمد حجازی بسیار خواندنی بودند و کشش داشتند. «بامداد خمار» نوشته فتانه حاج سیدجوادی یا «ماندانا» نوشته فهیمی رحیمی، «شیدا» نوشته نسرین ثانی یا «گل‌های شب‌بو» نوشته مریم جعفری رمان‌های عام‌پسندی‌اند خودبسنده.

 «فرصت دوباره» گلی ترقی به لحاظ کنش شخصیت‌ها، جایگاه اجتماعی آن‌ها، اهمیت سرنوشت، رویکرد به قدرت و تکرار کلیشه‌ها و درازگویی از قلمرو ادبیات عام‌پسند می‌آید، بدون آنکه از جذابیت و کشش این داستان‌ها برخوردار باشد. شخصیت‌ها معلق و سردرگم‌اند و به وجود آمده‌اند که خواننده را فریب بدهند. آن‌ها فقط یک نام‌اند که سرزده وارد داستان می‌شوند و بدون آنکه تکلیفشان معلوم شود، ناگهان ناپدید می‌شوند. برای همین هم داستان‌ها قابل پیش‌بینی‌اند. تولد توأم است با رنج و عذاب. یک تصادف اتفاق می‌افتد و دنیای امن راوی داستان آشفته می‌شود. همه این وقایع اتفاق می‌افتد که حس برتری‌جویانه راوی داستان‌ها بازتولید شود، بدون آنکه نسبت به دیگران از مزیتی برخوردار باشد. او فقط به یک گذشته و به یک خانواده فروپاشیده تکیه داده است. این برای نقض حقوق شهروندی دیگران و بازتولید حس برتری‌‌جویی نسبت به هم‌نوعان کافی نیست.