ژول ورن بیش از ۹۰ رمان نوشته و منتشر کرده. از آن میان منتقدان از رمان “۸۰ روز به دور دنیا”ی او به عنوان شاهکار این نویسنده فرانسوی یاد میکنند. یک رمان سرگرمکننده که بیانگر همت انسان غربی در قرن نوزدهم برای غلبه بر زمین و آسمان است.

ژول ورن اما برخلاف تصور همگان نسبت به پیشرفتهای صنعتی در غرب بسیار بدبین بود. تنها رمان علمی – تخیلی که او به تنهایی و بدون مشاوره با دانشمندان عصر خود نوشت، “پاریس در قرن بیستم” نام دارد. ژول ورن در این رمان جهانی را نشان میدهد که پر است از دستاوردهای صنعتی و علمی، اما فرهنگ و هنر را تحقیر میکند و انسانهای حساس در چنین جهان پیشرفتهای امکانی برای زنده ماندن و زندگی کردن ندارند. شگفتآور است که ناشر ژول ورن، پیر ژول اتسل از انتشار این کتاب خودداری کرد و این اثر سالها پس از مرگ نویسندهاش در سال ۱۹۹۴ برای نخستین بار منتشر شد.
ژول ورن یک نویسنده بااستعداد و حتی نابغه اما بازاری و عامپسند بود. مهمترین عامل اقبال آثار او ناشرش، پیر ژول اتسل بود. اتسل او را با دانشمندان فرانسوی در قرن نوزدهم آشنا کرد. گفتوگوهایی که ژول ورن با این اشخاص داشت، به هسته اصلی رمانهایش شکل داد.
هدف ژول ورن و ناشرش این بود که اطلاعات عمومی آن زمان را در قالب داستانهایی خواندنی و پرفروش به میان نوجوانان و جوانان ببرد. ژول ورن بیتردید یک نویسنده خیالپرداز و آیندهنگر است و حق بزرگی هم به گردن ادبیات علمی – تخیلی جهان دارد و شاید حتی بتوان گفت او بزرگترین نویسنده علمی – تخیلی در جهان است. اما نباید فراموش کرد که فکر پیدایش ابزارهایی مانند بالن، زیردریایی، هواپیما، فضاپیما و مانند آن در قرن نوزدهم وجود داشت و از نظر علمی گامهای نخست در تحقق یافتن این ایدهها برداشته شده بود. هنر ژول ورن این است که در جهان رمانهایش این ایدهها را گسترش میدهد و با زبانی ساده و شیرین به میان نوجوانان و جوانان میبرد و علاقه و کنجکاوی آنها را نسبت به علم در همه ابعادش جلب میکند.
ژول ورن هشتم فوریه ۱۸۲۸ در شهر نانت در فرانسه متولد شد. پدر او وکیل بود و اصرار داشت که فرزندش هم در رشته حقوق تحصیل کند. ژول ورن در پاریس ناگزیر مدتی در رشته حقوق تحصیل کرد و همزمان برای برخی تآترها در پاریس نمایشنامه مینوشت، اما در این کار موفق نبود. تحصیل را با دشواری و بیعلاقگی به پایان رساند و سپس در بازار بورس مشغول کار شد. او بهزودی ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. اما نه پدر خوبی بود برای فرزندانش و نه همسر خوبی میتوانست باشد. برای همین به جهانگردی و به نویسندگی روی آورد. او از همان آغاز به پژوهشها و دستاوردهای علمی بسیار علاقمند بود.
اصولاً قرن نوزدهم در اروپا، سده صنعتباوریست. نخستین نمایشگاه جهانی دستاوردهای صنعتی در پاریس برگزار شده بود و پژوهشگران و مخترعان و کاشفان غربی با هم رقابت بیسابقهای داشتند که دیگر هرگز در تاریخ تمدن غرب به آن شکل تکرار نشد. در شهرها هنوز درشکهها در آمد و شد بودند و در همان حال نخستین قطارها با ماشین بخار به حرکت درمیآمدند و کشتیهای بخار اقیانوسها را میپیمودند. هنوز بر پهنه آسمان هواپیماها به غرش درنیامده بودند، اما آرزوی آن در دلها پدید آمده بود. مهمترین موضوع کاوشهای علمی در قرن نوزدهم وسایط نقلیه بود. سفر ساده نبود. یک درشکه با سرعت ۱۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکرد و نسل اول اتوموبیلها فقط میتوانستند با سرعت ۱۷ کیلومتر در ساعت حرکت کنند. انسان غربی مصمم بود که جهان را بگشاید و برای اینکار به هواپیما و کشتی و اتوموبیلهای تندرو نیاز داشت. ژول ورن فرزند این قرن بود.
میگویند وقتی یازده سال داشت، تلاش کرد به طور مخفیانه سوار یک کشتی شود و به دنیاهایی که برای او ناشناخته بود، راه پیدا کند. شاید هم میخواست از محیط خانوادگی و از پدر سختگیرش بگریزد. او را اما یافتند و این تلاش ناکام ماند. بعید نیست که این تجربه ناکام باعث شده باشد که او به تخیلش پناه بیاورد و قهرمانان و شخصیتهای ماجراجوی داستانهایش را سوار زیردریاییها و بالنها و حتی فضانوردهای پیشرفته بکند و آنها را به اعماق اقیانوسها و حتی به کره ماه بفرستد. معمولاً ما آنچه را که نمیتوانیم زندگی کنیم، در ادبیات تخیل میکنیم. چنین است که برای مثال در رمان “بیست هزار فرسنگ زیر دریاها” زیردریایی ناتیلوس که به یک قصر شباهت دارد، با الکتریسیته حرکت میکند. کاپیتان نمو نیز که به این ابزار تسلط دارد بر اقیانوسها حکومت میکند.
باید توجه داشت که در قرن نوزدهم شهر بزرگی مانند پاریس که در آن زمان مهد علم و صنعت و هنر و فرهنگ بود، شبها در تاریکی عجیبی فرومیرفت. کوچه پسکوچهها و عمارتهای زیبا و عظیم در تاریکی هراسانگیزی فرومیرفتند و جنایتکاران و بدمستان و دزدان در پناه تاریکی میتوانستند احساس امنیت کنند. ژول ورن نخستین بار در داستان کوتاه “یک شهر مطلوب” از تیرهای چراغ در خیابانهای پاریس سخن گفت. در زیردریایی ناتیلوس هم اتاقها با چراغ و با نیروی الکتریسیته که در آن زمان هنوز ناشناخته بود، روشن و پرنورند. در رمان “پاریس در قرن بیستم” تصویری که ژول ورن از پاریس در شب به دست میدهد، بسیار به واقعیتی که ما سراغ داریم، نزدیک است. در این رمان هم فروشگاهها و عمارتهای عظیم و باشکوه در شب به برکت الکتریسیته مانند گوهری میدرخشند. چنین است که در رمانهای ژول ورن ما نه تنها با نخستین خیزشها در علم آشنا میشویم، بلکه امیدها و آرزوهای انسان بلندپرواز غربی در قرن نوزدهم را هم درمییابیم.
“سفر به ماه” بیان ادبی بلندپروازانهترین آرزوهای انسان است. ژول ورن در این کتاب یک توپ به طول ۲۷۰ متر را وامیدارد که وسیله نقلیهای را با فضانوردانش به فضا پرتاب کند. آنها میبایست به این ترتیب در طی فقط ۹۷ روز به کره ماه برسند. یک قرن پس از این خیالپردازیها، در جنگ جهانی دوم در نورماندی ارتش نازی چنین توپهایی را در دل کوه کار گذاشته بود، با این قصد که لندن را نشانه بگیرد. ژول ورن نخستین کسیست که از بالگرد سخن گفت: پرندهای که به طور عمودی پرواز میکرد و میتوانست در میان آسمان توقف کند. ژول ورن نیازها و آرزوهای زمانه خودش را به خوبی درک کرده بود و از این توانایی برخوردار بود که این نیازها و آرزوها را در قالب داستانهایی به مردم عرضه کند.
ما از سالها پیش از انقلاب در ایران با آثار ژول ورن آشنایی داریم. از بهترین خاطرات نوجوانی من مطالعه “سفر به ماه” و “بیست هزار فرسنگ زیر دریاها”ی ژول ورن است. این کتابها در آن زمان با جلد گالینگور چهار رنگ در همه کتابفروشیها، کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و حتی در خرازیها یافت میشد.