حسین نوش‌آذر

    نویسنده و روزنامه‌نگار. چندین مجموعه داستان و رمان از او منتشر شده. «نه دیگر تک، نه دیگر تاب» (نشر کتاب، آمریکا)، یک روز آفتابی (نشر ری‌را، آمریکا)، سفرکرده‌ها (نشر نی، تهران)، دیگر سایه‌اش زمین را سیاه نخواهد کرد (نشر مروارید، تهران). رمان جاده نوشته کورمک مک‌کارتی و چند رمان از ریچارد براتیگان را هم نشر مروارید به ترجمه او منتشر کرده.

    نمایه آثار:

     

    در خارج از ایران
    اجاره‌نشین بیگانه (نشر باران، سوئد) ۱۹۹۴
    تأملی بر تنهایی (نشر باران، سوئد) ۱۹۹۵
    دیوارهای سایه‌دار (انتشارات تصویر، آمریکا) ۱۹۹۶
    سر سفره خویشان (نشر باران، سوئد) ۱۹۹۷
    نه دیگر تک، نه دیگر تاب (نشر کتاب، آمریکا) ۱۹۹۹
    یک روز آفتابی (نشر ری‌را، آمریکا) ۲۰۰۱
    در ایران
    سفرکرده‌ها، نشر نی
    سایه‌اش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد، انتشارات مروارید
    ترجمه‌ها:
    جاده، کورمک مک‌کارتی، انتشارات مروارید
    پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد، ریچارد براتیگان، انتشارات مروارید
    یک زن بدبخت، ریچارد براتیگان، انتشارات مروارید
    هیولای هاوکلاین، ریچارد براتیگان، انتشارات مروارید
    فصل‌نامه و جنگ:
    ۱۲ شماره فصل‌نامه ادبی سنگ (همراه با بهروز شیدا و عباس صفاری)
    خواب‌های جنوبی (انتشارات تصویر، آمریکا) ۱۲داستان از نویسندگان ایران

«یک زن بدبخت»ِ براتیگان چگونه رمانی است؟

28 اردیبهشت 1397

مقدمه رمان «یک زن بدبخت» نوشته ریچارد براتیگان، به ترجمه حسین نوش‌آذر، انتشارات مروارید، تهران ۱۳۸۷

«یک زن بدبخت» آخرین کتابی است که نویسنده‌ی آمریکایی، ریچارد براتیگان دو سال پیش از آن که در مزرعه‌اش به دلخواه خود زندگی را ترک کند به پایان رساند، اما آن را منتشر نکرد تا شانزده سال پس از مرگ او که تنها دخترش و وارثش در نیویورک این کتاب را به ناشر سپرد و در سال ۲۰۰۰‌ میلادی به عنوان آخرین اثر براتیگان منتشر شد.
ادامه

ریچارد براتیگان: ن…

28 اردیبهشت 1397

«یک زن بدبخت» نوشته ریچارد براتیگان (به ترجمه حسین نوش‌آذر، انتشارات مروارید، تهران) با این چند سطر آغاز می‌شود:
ادامه

فقط یک کابوس بود…

11 اردیبهشت 1397

رمان «جاده» نوشته کورمک مک‌کارتی: فاجعه‌ای اتفاق افتاده و امریکا نابود شده است. همه‌جا را خاکستر پوشانده، همه‌ی فصل‌ها، فصل زمستان است. غذا و آب کمیاب است. حیوانات از بین رفته‌اند و انسان‌ها همدیگر را می‌خورند. پدری با پسرش از ساحل شرقی امریکا به سوی ساحل جنوب غربی به راه می‌افتد، با این امید که در سواحل جنوب غربی شرایط زیست مناسب باشد. آنها فقط یک هفت‌تیر دارند با دو فشنگ، لباس‌هایی که به تن دارند و یک گاری. بریده‌‌ای از این رمان به ترجمه حسین نوش‌آذر (انتشارات مروارید):

ادامه

جویس کرول اوتس: از آشنایى با شما خوشوقتم

2 اردیبهشت 1397

هیچکس به‏ یاد نمى‌آورد که بحث چگونه درگرفت. شب جمعه بود و آن‏ها دو زوج که هیچ‏کدام زن و شوهر نبودند به یک رستوران چینى رفته بودند که پاتوغشان بود. زن‏ها و یکى از آن دو مرد مدت‌ها پیش ازدواج کرده بودند و حالا حتى خاطره طلاق هم در ذهن‌شان رنگ باخته بود. براى آدمى که به چهل‌سالگى نزدیک مى‌شود و زندگى ناآرامى داشته است بسیارى چیزها به تاریخ تبدیل مى‌شود. بحث زایمان بود. زن‌ها صاحب بچه بودند و مرد مسن‌تر در زندگى زناشویى‌اش که حالا دیگر به یک واقعه تاریخى تبدیل شده بود طعم پدر بودن را چشیده بود. فقط خانم‌ها صحبت مى‌کردند. مانند دخترهاى جوان مقابل هم نشسته بودند، مى‌گفتند و مى‌خندیدند.

ادامه