حسین نوش‌آذر

    نویسنده و روزنامه‌نگار. چندین مجموعه داستان و رمان از او منتشر شده. «نه دیگر تک، نه دیگر تاب» (نشر کتاب، آمریکا)، یک روز آفتابی (نشر ری‌را، آمریکا)، سفرکرده‌ها (نشر نی، تهران)، دیگر سایه‌اش زمین را سیاه نخواهد کرد (نشر مروارید، تهران). رمان جاده نوشته کورمک مک‌کارتی و چند رمان از ریچارد براتیگان را هم نشر مروارید به ترجمه او منتشر کرده.

    نمایه آثار:

     

    در خارج از ایران
    اجاره‌نشین بیگانه (نشر باران، سوئد) ۱۹۹۴
    تأملی بر تنهایی (نشر باران، سوئد) ۱۹۹۵
    دیوارهای سایه‌دار (انتشارات تصویر، آمریکا) ۱۹۹۶
    سر سفره خویشان (نشر باران، سوئد) ۱۹۹۷
    نه دیگر تک، نه دیگر تاب (نشر کتاب، آمریکا) ۱۹۹۹
    یک روز آفتابی (نشر ری‌را، آمریکا) ۲۰۰۱
    در ایران
    سفرکرده‌ها، نشر نی
    سایه‌اش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد، انتشارات مروارید
    ترجمه‌ها:
    جاده، کورمک مک‌کارتی، انتشارات مروارید
    پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد، ریچارد براتیگان، انتشارات مروارید
    یک زن بدبخت، ریچارد براتیگان، انتشارات مروارید
    هیولای هاوکلاین، ریچارد براتیگان، انتشارات مروارید
    فصل‌نامه و جنگ:
    ۱۲ شماره فصل‌نامه ادبی سنگ (همراه با بهروز شیدا و عباس صفاری)
    خواب‌های جنوبی (انتشارات تصویر، آمریکا) ۱۲داستان از نویسندگان ایران

سفرکرده‌ها

11 خرداد 1397

فصلی از رمان سفرکرده‌ها (نشر نی) که سانسور شد و به این شکل در کتاب نیست:

پس از شام، پورداوود با پدر، آقامرتضی مباشر او، آقای یاوری که زمین کارخانه را دیده و پسندیده بود، آقای زنگنه رئیس ادارۀ قند و شکر، حاج‌عمو، خان‌دایی، پسرخاله‌ها و پسردایی‌ها و شوهرخواهرهاش فؤاد و میثم و علی و پسرهای آن‌ها و دو داماد حاج عمو، خسرو و داریوش، و پسرهای آن‌ها، که حالا دیگر یک پای بازی به حساب می‌آمدند، به بالاخان رفتند. زن‌ها سفرۀ سفید را از پیش روی زمین انداخته بودند. پورداوود پیش پدر نشسته بود.
ادامه

همه مردگان ایله…

7 اردیبهشت 1397

بریدهای از رمان «سایهاش زمین را سیاه نخواهد کرد» نوشته حسین نوشآذر، بررسی کتاب، آمریکا ۱۳۸۷ و انتشارات مروارید، تهران۱۳۸۹

مانده بودم که کی موضوع را با مادر در میان بگذارم. مدتی گذشته بود و چون فرصت مناسبی فراهم نیامده بود، امروز – فردا می کردم، تا آن روز در بالکنِ خانه‌ی هفت حوض که مادر سراغم آمد تا سفارش یونس را بکند. ولی موضوع صحبت را عوض کردم و موضوع ازدواج با ثریا را پیش کشیدم. داستانِ ساعت یک روز دیگر اتفاق افتاد.

بنی‌عالمی گفت: شاید اصلاً اتفاق نیفتاده باشد

ادامه