موضوع «سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد» عدالت و آزادی است. راوی این داستان که یوسف بنیعالمی نام دارد، در اثر حادثهای نامعلوم بخشی از حافظهاش را از دست داده است. او در مسافرخانهای در پاریس چشم باز میکند و رویدادهایی را بهیاد میآورد که معلوم نیست ساخته و پرداختهی ذهن اوست یا واقعاً اتفاق افتاده است.
.
داستان «سایهاش دیگر، زمین را سیاه نخواهد کرد» خاطرهمحور است. تقطیعهای زمانی یا همان «فلاشبک»ها بیشتر به سمت زندگی گذشته راوی است. یادآوری خاطرات خوب و بد زادگاه در سرزمینی بیگانه.
از منظر جامعهشناسی شخصیتهای داستان (راوی یا همان دانای کل، یونس، مادر راوی، ثریا حاتمی واحقری) آدمهای خوبی نیستند. ارتباط آنها صادقانه نیست. به خاطر پیوندهای مرسوم فامیلی وخانوادگی، همدیگر را تحمل میکنند.
داستان انگشت تأکید بر حوادثی میگذارد که در زندگی انسان اتفاق میافتد. خواه خوشایند، خواه ناخوشایند. حوادثی که با گذشت زمان به بوتهی فراموشی سپرده میشوند. راوی این داستان هم که یوسف بنیعالمی نام دارد و وکیل و تاجر است ظاهراً حافظهاش را از دست داده. اینکه من ِ دیگر او – یوسف بنیعالمی هنگام بازگویی بعضی خاطرات به راوی داستان تذکراتی میدهد، و خطاهای او را تصحیح میکند، شاید دلیل دیگرش فراموشی باشد نه الزاماً دخل و تصرف در رویدادها.
بریده ای از این داستان به شکل چندرسانهای
عدالتخواهی و آزادی خواهی کلیدواژهی داستان «سایهاش…» است. در جای جای داستان با اشاره و تلویح براین دو واژه صحه گذاشته میشود. نویسنده از منظری متفاوت تلاش عنصر انسانی رابرای رسیدن به عدالت و آزادیخواهی تفسیر میکند. به چند نمونه ازمتن داستان اشاره میکنم:
«تب وتاب عدالتخواهی وآزادیخواهی مردم کاهش پیداکرده بود. وبندگان خدا حالا بعداز آن همه دوندگی خودشان را برای اوقات بهتر زندگی آماده میکردند….» ص ۱۱۶
بهرغم ظلمی که درجهان است من تنها نیستم. کسان دیگری هم هستند که در جای خودشان قرار ندارند و با این حال زندگی میکنند…» ص ۱۱۶
بله من از عدالت صحبت میکنم. مسأله ساده است. همانطورکه بنیعالمی یعنی من در جای خودم نیستم، باقی مردم هم گمان نمیکنم درموضع صحیحی که به آنها تعلق دارد قرارداشته باشند….» ص ۱۱۵
«سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد» داستان توجیه رفتار انسانها نسبت به ظلمی است که بر آنها رفته است. راوی داستان، قتل برادرش یونس را بهخاطر برخورداری از ارث و میراث خانوادگی توجیه میکند. ثریا حاتمی به خاطر طمع و مالاندوزی از سه شوهر قبلیاش طلاق گرفته است. حتی خانهی راوی در یوسفآباد هم پشت قبالهاش میشود. شخصیتهای داستان در مجموع منفعت طلباند. مفاهیمی مانند عشق، ایثار، فداکاری، گذشت و….. در باور و نظام عقیدتی افراد جایگاهی ندارد.
«سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد»، داستان تناقض است. از یک طرف راوی اعتراف میکند یا اینگونه وانمود میکند که آنچه که در مسافرخانهای در محلهی پیگال پاریس برایش اتفاق میافتد، خواب و رؤیاست اما با توصیفی که از خیابانهای شهر پاریس میکند، معلوم است که با این شهر بهخوبی آشناست. معلوم نیست راوی ساکن پاریس است و چند سالی هم در آنجا اقامت دارد، یا اینکه آنطور که ادعا میکند در اثر تصادف گذرش به این شهر افتاده است.
داستان زندگی راوی و یونس، همان داستان هابیل و قابیل است در گذر زمان که درهر نسلی بر اساس مقتضیاتش ادامه دارد. راوی داستان، دقیقاً به خاطر تبعیض در ارث ومیراث باقیمانده ازطرف خانواده وهمچنین کوتاهی دراظهار محبت نسبت به خودش مرتکب قتل یونس میشود. اشارهی راوی به داستان زندگی یوسف و یونس پیامبر که یکی گرفتار زندان میشود و دیگری اسیر دهان نهنگ، به خواننده اینگونه القا میشود که رنج یوسف و یونس ازیک مقوله نیست، بلکه دو تجربهی متفاوت است.
یوسف بنیعالمی وجدان بیدار راوی و بخش سایهی شخصیت اوست. هم راهنماست، هم ناظر. هرجا یوسف بنیعالمی، در بازگویی خاطرات توسط راوی اشکالات وایرادتی میبیند، به او اخطار میدهد. یوسف بنیعالمی شخصیت مثبت، و راوی داستان شخصیت کاذب،، طماع و منفی داستان است. یوسف بنیعالمی که بر خلاف شخصیتهای داستان وجه خوبی دارد، زیرا شخصیتی فرازمینی وماورایی است.
راوی بارها در لابه لای داستان به بوی بد عرق و مردگی در بدن و اندامش اعتراف میکند. این موضوع به نظرم استعارهای است از عقیم بودن و مقطوع نسل بودن راوی:
عرق تنم مرابه وحشت میاندازد، چون خیال میکنم اگر تنم به عرق بیفتد از من بوی مردار به مشام میرسد… ص ۱۰۸
ازهمان موقع که ساعت مرحوم پدر را به دستم بستم زمان درنظر من مرد. اما متأسفانه هرگز معنی خودش را ازدست نداد. ص ۱۰۵
در «سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد» نویسنده دغدغهی انتقال مفهوم دارد. پیرنگ داستان خیانت است و برای نشان دادن خیانت پازلهایی در داستان چیده شده است. خیانت شخصیتهای داستان در منافعی ریشه دارد که طمعورزانه است. تعجب میکنم دوستان منتقد به عدم وجود تعلیق درداستان نویسنده معترض هستند. اگر ازمنظر نویسنده به داستان نگاه کنیم، او قصد دارد در داستانش به چرایی بروز ظلم و جنایت در زندگی انسانها جواب دهد که به نظرم در مجموع خوب وقوی از پس این مهم برآمده است.
شناسنامهی کتاب:
سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد
حسین نوشآذر، تهران، انتشارات مروارید
چاپ اول ۱۳۸۹
یادداشت فوق در روزنامه تهران امروز منتشرشده است