مقدمه رمان «یک زن بدبخت» نوشته ریچارد براتیگان، به ترجمه حسین نوش‌آذر، انتشارات مروارید، تهران ۱۳۸۷

«یک زن بدبخت» آخرین کتابی است که نویسنده‌ی آمریکایی، ریچارد براتیگان دو سال پیش از آن که در مزرعه‌اش به دلخواه خود زندگی را ترک کند به پایان رساند، اما آن را منتشر نکرد تا شانزده سال پس از مرگ او که تنها دخترش و وارثش در نیویورک این کتاب را به ناشر سپرد و در سال ۲۰۰۰‌ میلادی به عنوان آخرین اثر براتیگان منتشر شد.


«یک زن بدبخت» یک سفرنامه‌ی داستانی و پیشنهادی در سفرنامه‌نویسی است. زن بدبختِ این کتاب که خود را در اتاقش حلق‌آویز کرده و براتیگان از بخت بد، ظاهراً مدتی در اتاق او زندگی می‌کرده و ناگزیر در بستر او می‌خوابیده است، در گستره‌ی اثر در حد نشانه‌ای از مرگ‌خواهی نویسنده و درگیری او با مرگ فرازمی‌آید. از سوی دیگر این کتاب «تقویم سفر مردی در طی چند ماه اززندگی اوست» و به این جهت در خط سفر اتفاق می‌افتد و نمایانگر زندگی نویسنده‌ای است که در سال‌های آخر زندگانی‌اش آمریکا را درمی‌نوردد و حتی گذرش به آلاسکا و هاوایی هم می‌افتد.

براتیگان بخش عمده‌ای از این کتاب را در رستوران‌ها و کافه‌ها و چند فصل پایانی داستان را در مزرعه‌اش در مونتانا نوشته است. در فصل پایانی داستان، براتیگان به تأکید به این نکته اشاره دارد که کتاب را فقط یک بار از اول تا آخر خوانده است. ممکن است این امر واقعاً حقیقت داشته باشد. زیرا نویسنده در برخی جاها وعده‌هایی به خواننده می‌دهد، اما خلف وعده می‌کند. معلوم نیست این بی‌دقتی، نوعی ترفند و بازی با خواننده و جزو طرح داستان است یا از روی بی‌انگیزگی و بی‌اعتقادی و بی‌حوصلگی نویسنده در دو سال آخر زندگی‌اش روی داده است.

ریچارد براتیگان در فصلی از کتاب حاضر به این نکته‌ی بسیار مهم اشاره دارد که «یک زن بدبخت» را بر اساس تجربه‌های زندگی روزانه‌اش نوشته است. به این جهت این کتاب نه تنها یک اثر داستانی پرکشش است که مانند دیگر آثار براتیگان، انسان آن را یک نفس و با لذت می‌خواند و از طنزپردازی نویسنده و توانایی او در مطایبه شگفت‌زده می‌شود، بلکه یک مستند داستانی هم هست که از اندیشه‌های نویسنده‌ای محتضر و خسته و بیزار از جامعه‌ی آمریکایی نشان دارد.

باید توجه داشت که نویسنده در این کتاب دریچه‌ای، یا به تعبیر او در پایان کتاب «در»‌ی به روی خوانندگانش می‌گشاید و با زبانی شیرین و فریبنده، با طنازی و با لحن گپ و گفتی دوستانه خوانندگان را در زندگی روزانه‌ی خود دخالت می‌دهد، اما فقط تا آن حد که مایل است و صلاح می‌داند.

بی‌تردید یکی از مهم‌ترین دلایل کشش این اثر را باید در کشش و کوشش خواننده برای مشارکت در زندگی روزانه‌ی براتیگان از یک سو و از سوی دیگر تلاش او در پنهان داشتن برخی وقایع از چشم خواننده جست. در این میان منتقد کنجکاو می‌تواند با دقت در رویدادهای این کتاب و کند و کاو در حال و هوای ذهنی نویسنده به راز مرگ‌کامی براتیگان در گستره‌ی آثارش پی ببرد.

بیشتر بخوانید:

ریچارد براتیگان: ن…