چارلز دیکنز، نویسنده‌ بریتانیایی بنیان‌گذار سبک تازه‌ای در ادبیات داستانی جهان بود. «رمان اجتماعی» که با دیکنز پدید آمد، ماحصل فقر فراگیر به عنوان یکی از پیامدهای نخستین انقلاب صنعتی در اروپاست.

دیکنز که به‌خوبی با فقر آشنایی داشت، در رمان‌هایش با مهربانی و با همدردی از فقرا و جاماندگان در اجتماع خشن و بی‌رحم آن زمان یاد می‌کند. او به خاطر وصف‌های درخشانی که از درماندگی انسان در آثارش به دست می‌داد، همچنین به خاطر شخصیت‌هایی که از میان مردم کوچه و بازار برمی‌گزید و با این‌حال متشخص، اصیل و به این جهت به‌یادماندنی بودند و همچنین به خاطر انتقادات بی‌پروایش از نابرابری اجتماعی و فقر، در دوران حیاتش یکی از محبوب‌ترین نویسندگان بریتانیا بود. آثار دیکنز به بیشتر زبان‌ها ترجمه شده و از روی رمان‌های او بار‌ها فیلم و تآتر و اپرا ساخته و بر صحنه‌ تماشاخانه‌های جهان به نمایش گذاشته‌اند.

دیکنز در رمان‌هایی مانند «اولیور تویست» و «دیوید کاپرفیلد» با چنان همدردی و تسلطی از انسان‌های دردمند و فقیر یاد می‌کند که این حد از تسلط فقط از عهده‌ نویسنده‌ای برمی‌آید که خود با فقر و محرومیت آشنایی داشته باشد.

پدر دیکنز حسابدار نیروی دریایی بریتانیا بود و در مجموع کودکی خوبی داشت. اما پدرش بدهی بالا آورد و به زندان افتاد و دیکنز که در آن زمان نوجوانی بیش نبود، ناگزیر شد ترک تحصیل کند و در کارخانه‌ای کار بگیرد. او همچنین با زندگی بارانداز‌ها در بندر لندن به‌خوبی آشنایی داشت. این تجربیات در مهم‌ترین رمان‌های او بازتاب یافته و نشانگر این واقعیت است که در داستان‌نویسی «تجربه‌ زندگی» بسیار اهمیت دارد.

پس از آنکه پدر دیکنز از زندان آزاد شد، توانست مجدداً به مدرسه برود. او کارآموزی می‌کرد با این قصد که به عنوان دستیار وکیل بتواند کار کند. دوره‌ کارآموزی را اما نیمه‌کاره‌‌‌ رها کرد و به روزنامه‌نگاری روی آورد. ابتدا در روزنامه‌ی مورنیگ کرانیکل «Morning Cronicle» گزارش‌هایی از محاکمات جنجالی انتشار داد، اما بعد به‌زودی به روزنامه‌نگاری فرهنگی متمایل شد.

دیکنز ابتدا قصد نداشت رمان بنویسد، بلکه نخستین آثار او، از جمله «اولیور تویست» (The Adventures of Oliver Twist ) را به شکل پاورقی در روزنامه منتشر می‌کرد با این قصد که نسبت به فقر و نابسامانی‌های اجتماعی روشنگری کرده باشد و نظر مردم را به محرومان و جاماندگان جلب کند. تأثیر روزنامه‌نگاری را در آثار خوش‌خوان دیکنز به‌خوبی می‌توان دریافت .

نخستین رمان دیکنز به شکل پاورقی در سال ۱۸۹۳ منتشر شد. این رمان «آقای پکوک» (The Pickwick Papers) نام داشت؛ رمانی دن‌کیشوت‌وار با یک شخصیت محوری به نام آقای پکوک و نوکرش سام و ماجراهایی شگفت‌انگیز که برای آن‌ها اتفاق می‌افتد.

مهم‌ترین وجه تمایز رمان اجتماعی با دیگر انواع رمان‌نویسی در چگونگی گزینش شخصیت‌هاست. نویسنده به جای آنکه به زندگی مجلل و باشکوه طبقات فرادست اجتماع و به مجالس رقص و مهمانی و قمار و عشق و عاشقی‌های بی‌فرجام اشراف‌زادگان نظر داشته باشد، شخصیت‌هایش را از میان مردم فرودست برمی‌گزیند و زندگی آن‌ها، توانایی‌هاشان در بقاء در یک جامعه‌ بی‌رحم را همراه با درماندگی‌ها و فلاکت زندگی روزانه‌شان تصویر می‌کند.

 دیکنز با‌‌ همان نخستین رمان‌هایی که به شکل پاورقی منتشر می‌کرد، در نیکلاس نیکلبی (The Life and Adventures of Nicholas Nickleby) یا مغازه‌ عتیقه‌فروشی (The Old Curiosity Shop) (۱۸۴۱) به شهرت و محبوبیت دست یافت.

اولیور تویست (۱۸۳۸) داستان پسربچه‌ یتیمی‌ست که در یک نوانخانه بزرگ می‌شود. دیوید کاپرفیلد (۱۸۵۰) هم که از منظر اول شخص مفرد روایت می‌شود، داستان رشد پسربچه‌ای‌ست که پدرخوانده‌اش او را آزار می‌دهد و با او بدرفتاری می‌کند، از خانه می‌گریزد و در لندن در یک مغازه شراب‌فروشی کار می‌گیرد، پس از درگذشت مادرش و ورشکسته شدن صاحب‌کارش پی خاله‌اش می‌رود، خاله او را دوباره به مدرسه می‌فرستد، دیوید به روزنامه‌نگاری و نویسندگی روی می‌آورد و پس از آنکه خاله‌اش بخش عمده‌ای از دارایی‌اش را در اثر بحران اقتصادی از دست می‌دهد، از او سرپرستی و نگهداری می‌کند و در‌‌ همان حال می‌کوشد با انتشار گزارش‌هایی از سیاه‌کاری قدرتمندان و اشخاص بانفوذ پرده بردارد و دلایل واقعی فقر و محرومیت‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی را آشکار کند.

می‌بینید که زندگی پرماجرای دیوید کاپرفیلد از هر نظر به زندگی چارلز دیکنز شباهت دارد. بی‌جهت نیست که دیکنز گفته است: من پدر خوبی هستم برای همه‌ی فرزندانم. اما در خفا یکی از آن‌ها را بیشتر از بقیه دوست دارم و آن هم دیوید کاپرفیلد است.

باید توجه داشت که در آن زمان هنوز جامعه‌ مدنی در غرب به انسجام نرسیده بود و قوانینی که حقوق کودکان را تضمین کند وجود نداشت. در طی انقلاب صنعتی کودکان در کارخانه‌ها و در معادن کارهای بسیار دشوار انجام می‌دادند و بسیاری یا جان می‌باختند و یا به فساد و بزهکاری روی می‌آوردند. دیکنز در آثارش بیش از هر چیز از حقوق مدنی کودکان دفاع می‌کند.

در سال ۱۸۴۸ دیکنز رمانی نوشت با عنوان «سرود کریسمس» (A Christmas Carol ). او در این رمان داستان مردی را روایت می‌کند که شب کریسمس اشباح به سراغش می‌آیند و او را وادار می‌کنند که زندگیش را تغییر دهد. از آن پس سرمایه و ثروتش را در جهت رفاه خانواده و همنوعانش به کار می‌اندازد. در «دامبی و پسرش» (۱۸۴۸) (Dombey and Son )دیکنز از شرایط کار در کارخانه‌ها و معادن به شدت انتقاد می‌کند در «خانه‌ غمزده» (Bleak House) (۱۸۵۴) دادگستری و محاکم بریتانیا را به چالش می‌کشد و در «دوران مشقت» (Hard Times: For These Times) (۱۸۵۴) از ساز و کار صنایع در بریتانیا به شدت انتقاد می‌کند.

اگر در غرب مدنیت وجود دارد و حقوق کارگران و کودکان تعریف و تضمین شده است، بخشی از این دستاورد‌ها را مدیون تلاش نویسندگان و روزنامه‌نگارانی مانند چارلز دیکنز هستیم.

 دیکنز تا زنده بود، خوانندگان بسیار داشت و در انگلستان و آمریکا در جلسات داستانخوانی شرکت می‌کرد و برای عده‌ زیادی از مخاطبانش داستان‌هایش را می‌خواند. او در ۹ ژوئن ۱۸۷۰ در اثر سکته‌ مغزی در سن پنجاه و هشت‌سالگی درگذشت. او بنیانگذار و صاحب امتیاز روزنامه‌ دیلی نیوز است که تا امروز همچنان از مهم‌ترین روزنامه‌های بریتانیا به‌شمار می‌آید.