گئورگ بوشنر، نمایشنامهنویس، و نویسنده آلمانی در «وویتسک»، نخستین نمایشنامهای که نوشت، تراژدی زندگی یک انسان را که از محرومترین و فرودستترین لایههای اجتماعیست نشان میدهد. این نمایشنامه یکی از پرخوانندهترین متون ادبیات نمایشی در جهان است و میگویند بیش از هر متن نمایشی دیگری روی صحنه تماشاخانههای جهان به نمایش درآمده است.

آلفرد دوبلین، نویسنده آلمانی که با رمان «برلین، میدان آلکساندر» سبک رمان شهری را پدید آورد، درباره بوشنر گفته است:
«این بوشنر، خیلی زبل بود. ۲۳ یا ۲۴ سالش بود که داوطلبانه از موجودیتش استعفا داد و مُرد. ظاهراً زندگی به نظرش موضوع احمقانهای آمده بود.»
این نویسنده زبل که در ۲۳ یا ۲۴ سالگی مرگ را به زندگی ترجیح داد، از نوجوانی یک ذهنیت سیاسی داشت. پس از آنکه در دارمشتات که شهر کوچکی در نزدیکیهای فرانکفورت است دبیرستان را به پایان رساند، به استراسبورگ رفت و در رشته پزشکی شروع به تحصیل کرد. در فرانسه بود که با برنامهها و هدفهای گروههای مارکسیست و احزاب کمونیست آشنا شد. بوشنر در آن زمان به این باور رسید که ریشه همه مشکلات اجتماعی و سیاسی در سرکوب مردم نهفته است. پدر بوشنر که اصولاً مرد سختگیری بود، در سال ۱۸۳۳ از فرزندش خواست که تحصیل را رها کند و به آلمان برگردد.
باید دانست که از قدیم شهرها و روستاهای آلمان محیط خفقانآوری داشتند. بوشنر در نامههایی که به نامزدش مینا ژاگله (Mina Jaglé) نوشته، مدام از زندگی در شهرستان و محیط شهرستانی گلایه دارد. این بلاتکلیفی در زندگی بوشنر ادامه داشت تا اینکه او گروهی بنیان گذاشت با نام ساده «گروه حقوق بشر» که در واقع یک سازمان زیرزمینی بود متشکل از دانشجویان و کارگران متخصص و در آن زمان بود که نشریه سیاسی «هسیشه لندبوته» ( Hessische Landbote) را منتشر کرد. مخاطبان این نشریه سیاسی روستائیان بودند. طبعاً این فعالیتها از چشم پلیس پنهان نماند و چنین بود که بوشنر سرانجام تحت تعقیب قرار گرفت، مجدداً به فرانسه گریخت و در استراسبورگ در اثر تیفوس درگذشت.
در همان سال که بوشنر تحت تعقیب قرار گرفت، یعنی در سال ۱۸۳۵، دو سال پیش از درگذشتش «مرگ دانتون را منتشر کرد. مرگ دانتون تنها کتابیست که در زمان حیات بوشنر منتشر شده. بوشنر در این نمایشنامه، در چهار پرده به رویدادهای انقلاب فرانسه از ۲۴ مارس تا پنجم آوریل ۱۷۹۴ که در تاریخ از آن به عنوان دوران ترور یاد شده میپردازد و تصویری به دست میدهد از اختلافات و درگیریهای گروههای انقلابی که سرانجام به قتل و غارت انجامید.
در ارزیابی آثار بوشنر باید توجه داشت که در دورانی که او در آن زندگی میکرد، ادبیات جهان بهتدریج از رمانتیسم فاصله میگرفت و به واقعگرایی یا رئالیسم گرایش پیدا میکرد. از ویژگیهای دوره گذار از رمانتیسم به رئالیسم، مخالفت نویسندگان با فئودالیسم، ضدیت آنها با عرف و اخلاق مسلط در اجتماع، و همچنین اندیشههای آزادیخوانه و لیبرال است. نویسندگان در این دوره از جامعه مدنی و حقوق فرد دفاع میکردند و خواستار برابری زن و مرد و نیز طرفدار حقوق مدنی یهودیان، به عنوان لایهای از اجتماع بودند که در آن زمان در آلمان انواع تبعیضها نسبت به آنها اعمال میشد. بوشنر فرزند خلف این دوران گذار است و برای همین هم هست که آثار او برای ما ایرانیها و اصولاً مردمانی که خواستار آزادی بیان، برابری حقوق زن و مرد، رفع تبعیضهای اجتماعی و مذهبی هستند، روزآمد است.
بوشنر از پیشگامان سبک واقعگرایی در آلمان است. در مکتب رئالیسم آلمانی، هنرمند میبایست جهان و انسانها، طبیعت و زندگی را به گونهای نشان دهد که روح شخصیتها و ذات اشیاء از تاریکی و ابهام بیرون آیند و آشکار گردند. دوری از خداوند، و از خودبیگانگی و نداشتن تعلق خاطر از مهمترین ویژگیهای شخصیتهای آثار ادبی در مکتب رئالیسم آلمانی هستند.
برخلاف نویسندگان رمانتیک فرانسوی، نویسندگان واقعگرای آلمان که بوشنر پیشتاز آنها بود، نمیخواستند بین نیروهای متخاصم در اجتماع سازش و آشتی به وجود آورند. بوشنر اعتقاد داشت که انسانهای دردمند و فقیر مانند عروسکهای خیمهشببازی هستند و سرنخ آنها در دست اشرافزادگان است.
«وویتسک» بیتردید مهمترین و ماندگارترین اثر بوشنر است. این اثر ۴۲ سال پس از مرگ بوشنر منتشر شد و برای نخستین بار در ۸ نوامبر ۱۹۱۳، یعنی ۷۶ سال پس از پیدایش آن روی صحنه رفت. «وویتسک» نقطه صفر پیدایش درام اجتماعی در تاریخ ادبیات نمایشی جهان بهشمار میآید. بوشنر برای نخستین بار با «فرانتس وویتسک» مردی را روی صحنه میآورد که از محرومترین و درماندهترین و در همان حال خشنترین لایههای اجتماع است.
فرنتس وویتسک سربازیست بسیار بیچیز که با زنی به نام ماری زندگی میکند و او را عاشقانه دوست میدارد و از این زن یک فرزند نامشروع هم دارد. او برای گذران زندگیاش تن میدهد به گماشتگی یک سرهنگ ارتش آلمان و انواع حقارتها را برای لقمه نانی متحمل می شود. عشق به ماری تنها دلخوشی اوست. وقتی یک روز سرزده به خانه برمیگردد، در راهرو خانه ماری را در آغوش یک سرگرد ارتش غافلگیر میکند و در آن لحظه است که خیال میکند صدایی در گوش او طنین میاندازد و به او تحکم میکند که ماری را به قتل برساند. او که پول کافی برای تهیه یک اسلحه ندارد، ماری را با خود به بهانهای به جنگل میبرد و با چاقو او را به طرز فجیعی به قتل میرساند.
پنهانترین اما محوریترین موضوع در «وویتسک» ساز و کار جامعهایست سادیست که با دگرآزاری، خود را از انواع فشارها تخلیه میکند.
«فرانتس وویتسک» ما بهازای بیرونی دارد و در تاریخ قضایی آلمان واقعاً شخصی به این نام وجود داشته است. یوحان کریستین وویتسک در تابستان ۱۸۲۱ زنی را در یک کوچه بنبست در لایپزیک به قتل رساند و او که به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا بود و توهمات صوتی داشت، در یک محکمه جنایی محکوم شد و او را در میدان لایپزیک به دار آویختند. در هر حال مهم این است که بوشنر این جسارت را داشت که سرگذشت یک چاقوکش دیوانه را موضوع نمایشنامهاش قرار دهد. این کار در آن زمان سابقه نداشت و تحولی در ادبیات نمایشی بهشمار میآمد. علاوه بر این بوشنر نخستین نویسندهایست که از طریق ساختار روحی یک جنایتکار به ساختار قدرت سیاسی در زمانهاش راه پیدا میکند.
نکته اینجاست که بوشنر نتوانست «وویتسک» را به پایان برساند، بلکه بهتدریج دیگران در طول تاریخ صحنههایی به آن افزودند و آن را کامل کردند، چنانکه حتی در برخی متنهایی که از این نمایشنامه در دست است، اسناد بازجویی و انواع گواهیهای پزشکی هم در متن نمایش ادغام شده است. چگونگی پیدایش «وویتسک» و تاریخ آن نشان میدهد که یک متن انقلابی ممکن است سالها در محاق بماند و هرگاه که موضوعیتش را تا حدی از دست بدهد، چنانکه دیگر خطرناک و گمراهکننده تلفی نشود، بهخاطر ارزشهای ادبی و زیباشناختیش از محاق بیرون میآید و رسمیت پیدا میکند.
«لئونس و لنا» Leonce und Lena نمایشنامه دیگری از بوشنر است که به سبک کمدی نوشته شده و در واقع هجویهایست بر ضد دو نازپروده مرفه که زندگی بهظاهر مرفهای در یکی از شهرهای کوچک آلمان دارند اما از فساد و تباهی و بدبختی رنج میبرند.
در آلمان جایزه معتبری هم به نام گئورگ بوشنر وجود دارد که هر سال ایالت هسن( Hessen)، زادگاه او به نویسندهای اعطا میکند.