گوستاو فلوبر از کودکی بسیار گوشهگیر بود و هرگاه که در کانون درگیریهای خانوادگی قرار میگرفت، به بیماری پناه میآورد. او با وجود این ضعف شخصیتی و شاید اصلاً بیشتر بهخاطر همین ضعفها و درماندگیها نویسنده توانایی بود تا آن حد که مهمترین نماینده ادبیات واقعگرا در فرانسه بهشمار میآید.

مکتب واقعگرایی در فرانسه با واقعگرایی در آلمان تفاوتهایی دارد. نویسندگان واقعگرای آلمانی که در رأس آنها گئورگ بوشنر قرار دارد، در مکتب آلمانی بیشتر به اصلاح و حتی انقلاب اجتماعی نظر داشتند و برای ادبیات یک سویه روشنگرانه و سیاسی برجسته قائل بودند، در حالیکه واقعگرایی در مکتب فرانسه بر آن بود که واقعیت را با در نظر داشتن علائق، خواستهها و درگیریهای همه لایههای اجتماعی “بازآفرینی” کند. ویلیام سامرست موآم، نویسنده، نمایشنامهنویس و جاسوس سرشناس بریتانیایی درباره واقعگرایی در آثار فلوبر گفته است: “فلوبر طبع انسانها را مثل کسی که در انبوه زبالهها پی چیزی میگردد ،میکاود.”
فلوبر در “مادام بواری” که بیتردید شاهکار اوست با دقت روحیه و وجوه گوناگون شخصیت اصلی رمانش را میکاود. این اثر هر چند که از قلمرو واقعگرایی میآید، اما قهرمان داستان، یعنی مادام بواری یک زن رمانتیک تمامعیار است.
فلوبر در روآن ( Rouen) در نورماندی بزرگ شد. پدرش طبیب بود و در آن زمان خانه پزشکان معمولاً در جوار بیمارستانی که در آن کار میکردند قرار داشت و پرستارانی هم بودند که در بیمارستانها زندگی میکردند. فلوبر هم به دلیل نزدیکی با محیط بیمارستان از کودکی با بیماری و مرگ آشنا شد و چون طبع حساسی داشت، تحت تأثیر این محیط قرار گرفت. او بعدها به خواسته پدرش تن داد و در رشته حقوق در دانشگاه ثبت نام کرد، اما بعد از مدت کوتاهی نتوانست فشار را تحمل کند و گرفتار تنشهای عصبی شد و تا پایان زندگانی هم همچنین از نظر روحی بیمار بود و هر موقع که تحت فشار قرار میگرفت، بیماری صرعش عود میکرد.
در دورانی که بیمار بود، پدرش او را به یک خانه ویلایی در “کروسه” (croisset ) انتقال داد. در آنجا بود که به نویسندگی روی آورد. فلوبر مرد گوشهگیری بود، اما با این حال با یار دیرینش، ماکسیم دوکام (Maxime du Camp ) که یک نویسنده و روزنامهنگار و شرقشناس ماجراجو بود به خاورمیانه و به مصر سفر کرد.
فلوبر پس از نوشتن داستانهای حادثهای که به شکل پاورقی در مطبوعات زرد منتشر میکرد، “مادام بواری” را نوشت. هیچکس در آن زمان گمان نمیکرد که فلوبر موفق شود در همان نخستین تلاشش اثری بیافریند که بعدها بهعنوان یک اثر ماندگار در همه دورانها مطرح شود.
“مادام بواری” در واقع یک درام عشقیست: اما بواری، همسر یک پزشک دهکده است که تلاش میکند با مطالعه مجله بانوان و رمانهای عشقی زندگی روزانه کسالتآورش در دهکده را برای خود تحملپذیر کند. او آرزوی یک زندگی مجلل پر از حوادث عشقی و ماجراجوییهای عاشقانه را دارد، اما واقعیت زندگی زناشوییاش با یک پزشک بدخلق و عبوس با آنچه که در سر میپروراند کاملاً تفاوت دارد. در واقع داستان مثل هر داستان خوب دیگری در کانون یک تضاد کاملاً برجسته شکل میگیرد: آرزوهای یک زن جاهطلب و رمانتیک از یکسو و از سوی دیگر یک زندگی امن و بیدردسر اما بسیار کسالت آور در کنار یک پزشک دهکده. طبیعتاً مادام بواری از زندگیاش بسیار ناراضیست. برای همین هم به همسرش خیانت میکند و هرچند که برای مدت کوتاهی آرزوهای او تحقق پیدا میکند، و زندگی روزانهاش رنگ و جلایی میگیرد، اما به زودی به احساس گناه مبتلا میشود و سرانجام خودکشی میکند.
مادام بواری در سال ۱۸۵۶ ابتدا در روزنامه “روو دو پری” (Revue de Paris) به شکل پاورقی منتشر شد، و سپس به شکل کتاب انتشار یافت. این اثر هرچند یک اثر کاملاً موفق و بسیار پرخواننده هم بود، اما دولت از فلوبر به دلیل تشویش اذهان عمومی و برآشفتن هنجارهای اخلاقی شکایت کرد و او را به دادگاه کشاندند، ولی تبرئه شد.
فلوبر در مادام بواری داوری اخلاقی نمیکند و به هیچوجه نمیخواهد عرف و مناسبات اخلاقی در جامعه را به چالش بکشد. او به سادگی نشان میدهد که چگونه اما بواری نمیتواند واقعیتها را از تخیلات و آرزوهایش تمیز بدهد و به همین دلیل کار او به خودکشی میکشد. در واقع فلوبر بدبختی شخصیت داستانش را از نظر فردی میکاود و بیشتر به سویههای روانشناختی و ویژگیهای روحی اما بوآری برای از پیش پابرداشتن مشکلات و راهکارهایی که او به عنوان یک فرد برای حل مشکلات زندگیاش انتخاب میکند نظر دارد، نه به مجموعه مناسبات خانوادگی و اخلاقی که آخر سر کار او را به خودکشی میکشانند. فلوبر بسیار دقیق و با حفظ بیطرفی و با بازآفرینی جزء به جزء واقعیتها و بدون هیچگونه هیجان عاطفی یا همدردی با شخصیتها، دنیای مادام بواری را وصف میکند و تصویر کاملی از زندگی او در شهرستان بهدست میدهد. دقیقاً به دلیل همین ویژگیهاست که مادام بوآری زمینههای پیدایش مدرنیسم را فراهم میآورد.
گفتیم که فلوبر به اتفاق رفیق ماجراجویش به خاورمیانه و شمال آفریقا سفر کرد. تحت تأثیر این سفرها بود که رمان ” Salammbô ” را نوشت. این رمان در واقع یک رمان تخیلیست و موضوع آن شورش مزدوران در یکی از جنگهای استعماری فرانسویها در شمال آفریقاست. او سپس یک رمان تاریخی نوشت که در میان آثارش اثر زبدهای به شمار نمیآید. این رمان “تربیت عواطف” نام دارد و ماجرای مرد جوان جاهطلبی به نام فردریک مورو است که در طی انقلاب فرانسه از شهرستان به پاریس میآید با این امید که بتواند به آرمانها و آرزوهایش تحقق بدهد، اما سرانجام مجبور میشود به یک زندگی روزانه و متوسط تن بدهد. فلوبر در سن پنجاه و هشت سالگی در اثر سیفلیس در “کروسه” درگذشت.
در ایران ما به طور سنتی با ادبیات فرانسه آشنایی و الفت داریم. در سال ۱۳۲۱ خلاصهای مادام بواری منتشر شد. سپس مشفق همدانی که قلم توانایی دارد، این رمان را در سال ۱۳۴۱ ترجمه کرد و انتشارات امیرکبیر هم آن را انتشار داد. یک ترجمه از محمد قاضی در دست است و یک ترجمه کاملاً معتبر هم از مهدی سحابی. سحابی علاوه بر این “تربیت احساسات” فلوبر را هم ترجمه کرده است.