گان را پوشیده، موهای سرش را به قاعده پوشانده، ماسک را به دهان بسته و عینک را به چشمش زده بود، آخر سر دستکشهایش را هم پوشیده بود و حالا دستی داشت از پشت سر گان را به کمر او گره میزد. آماده شده بود که یک بار دیگر مرز بین پاکی و آلودگی، حدفاصل بین سلامت و مریضی را پشت سر بگذارد و از درگاهی که بین زندگی و مرگ فاصله میانداخت بگذرد. در همه این چند هفتهای هم که از شیوع میگذشت حتی یک بار از خودش سئوال نکرده بود که چرا من؟ امروز اما به دلش آمده بود که او هم آلوده میشود مثل خانم مرتضوی که آلوده شد و الان دو هفتهای است در آی سی یو بستری است. مرتضوی که دو تا بچه داشت، شوهرش مهندس سدسازی بود و زندگی موفقی داشت. کرونا یک شورشی تمامعیار است. فرقی بین او و یکی مثل مرتضوی نمیگذارد.
ادامهنیمکتهای خالی
11 آذر 1398«جای عضدی روی نیمکت سوم خالی بود. چند بار اسمش را تکرار کرده بودم: عضدی؟ به جای آنکه بگوید «حاضر، آقا!» سکوت کلاس را فراگرفته بود. مثل این بود که اگر به زبان میآمدند و میگفتند که عضدی غایب است، غیبت او دائمی میشد. آن موقع میبایست کسی سکوت را بشکند و همه آنچه را که در این چند روز اخیر اتفاق افتاده بود با صدای بلند بگوید.» در کدام کتاب تاریخ، شرح این واقعه گفته میشود؟
ادامهپست مالیخولیایی
21 اردیبهشت 1397از مجموعه داستان «سر سفره خویشان»، نشر باران، سوئد ۱۹۹۶
مهین هر ماه یکی از داستانهایش را برایم میفرستد. در داستانهای او زنها از شوهرهاشان کتک میخورند، دخترها مادرهاشان را گم کردهاند، مردها سر زنهاشان هوو میآورند و از بس متعصباند، تن دخترهای دم بختشان لباسهای گل و گشاد میکنند. در پایان دخترها مادرهاشان را پیدا میکنند لباسهای مد روز میپوشند و سرانجام یاد میگیرند از حق خود دفاع کنند.
ادامه
دیوارهای سایهدار
17 اردیبهشت 1397داستان «دیوارهای سایهدار» را سال ۱۹۹۰ نوشتهام. انتشارات تصویر (آمریکا/ لسآنجلس) این داستان را همراه با چند داستان دیگر در همان سالها با طرحی از فرشید مثقالی منتشر کرد. این داستان اکنون به شکل فایل پیدی اف در دسترس شماست: